کلبه مهربونی

هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاء

آنجا بود که زکریّا پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا! از نزد خود نسلی پسندیده به من ببخش، همانا تو شنونده دعائی.

بررسی آنومالی :

دکتر سنوگراف: ضربان قلب منظم 148 سن حاملگی در حدود 19 هفته استخوان بینی 4.6 mm ... شما یه دختر خانم داری حالشم خوبه سلامته سلامت من: عزیییییییییییییییییییییییییییزم تو دلم : خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا شکرت تو راه خونه (در حالی که همش میخندم) : الحمدلله رب العالمین الحمدلله رب العالمین ... پ.ن: خدایا ممنونم که نینیمون سلامته ممنونم که یه پرنسس دارم خدایا ممنونتممممممممممممممممممممممممممممممممم   ...
4 خرداد 1393

ترس از قرص

میخوای یه چیزی بگم بخندی وروجک؟!! مامانی از قرص خوردن میترسه یعنی ضربان قلبم انقد میره بالا که... اصنم خنده نداره یه هفته بود قرصامو نخوردم هر بلایی بگی داشت سرم میومد به خاطر جناب عالی دوباره قرصا رو شروع کردم خب حالت خوب باشه من هی قرص نخورم دیگه اییییش چه وروجکیه   ...
31 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

نینی گولوی گرامی 18 هفته ای سلااااااام مامانی که هنوز واسه تشخیص جنسیت شما دکتر نرفته ولی گویا شما پسری و یکمم بلا. عزیز دلم تو که تا الان تکون نخوردی و منم هیچی متوجه نمی شم این باعث میشه که هی نگرانی پشت نگرانی که حالت خوبه یا نه. مثلا همین دیروز دل درد داشتم و انقباض و... همش میگفتم نکنه تو چیزیت شده بلا. هیچی دیگه با کلی انرژی مثبت که نه حالش خوبه من توهم زدم برای اولین بار پاشدم رفتم پایگاه بهداشت که صدای قلبتو بشنوم و خیاااااااالم راحت شه. اما... یادت باشه بعدا حسابی گاز گازت کنم وروجک که خیلی اذیتم کردی هیچی دیگه من چون پرونده نداشتم مامای گرامی با یه لحن بدی گفت مریضام زیاده و فلان و امروز نمیتونم برو بعدا بیا...
30 ارديبهشت 1393

خاطرات یک جنین...

تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه!   اظهار وجود: هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان : گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! فرق اینجا با آنجا : داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه ...
25 اسفند 1392

خدایاااااااااااااااااااا شکرت...

24بهمن اومد و خبری نشد بازم صبر کردمو امیدوار بودم تا روز 28 صب قبل رفتن به کلاس یه بی بی گذاشتم خدا رو شکرررررررررررررررررررر به 30 ثانیه نکشید و مثبت شد وای همین جوری مبهوت مونده بودم همسرم کلی خوشحال اما من همین جوری مات و مبهوت هی میگفتم مطمئنی؟! درسته؟! همینجوری مونده بودم خلاصه!! همون موقع رفتم یه دکتر عمومی اصن نمیدونستم پیش کی برم!! بهش گفتم جریانو اونم واسم آز بتا نوشت فرداش روز 29 بهمن رفتم آزمایش دادم که1000 بود خدا رو شکررررررررررررررررر من مامان شدم واقعا واقعا تا دیروز که 20 اسفند بود به هیشکی نگفته بودیم صب رفتم سنو گرافی صدای قلب نینی رو که شنیدم خیالم که راحت شد شکررررررر...
21 اسفند 1392

ساده برای تو عظیم برای من

منتظر یک اتفاق شیرین و دلچسبم منتظر یک اتفاق ساده ساده ساده برای خالقش و سخت و پر استرس برای من   مستند در زمینه این آفرینش عظیم زیاد دیدم و هر بار متحیر تر از قبل و هر بار چشم هایی اشکبار تر   منتظر یک اتفاق یک آفرینش یک شگفتی در وجود خودمم منتظر... خدایا انتظار خیلی زیاد زیاد سخته ممنونت هستم به خاطر همه نعمتات همه همه اش منت میذاری سرم یه معجزه رخ بده؟! آفرینش عظیمت در وجود حقیرم... دوووووووووووست دارم خدای مهربونم   ...
21 بهمن 1392

کودک من

عاقبت در يک شب از شب هاي دور کودک من پا به دنيا مي نهد آن زمان بر من خداي مهربان نام شور انگيز مادر مي نهد بينمش روزي که طفلم همچو گل در ميان بسترش خوابيده است بوي او چون عطر پيک ياس ها در مشام جان من پيچيده است پيکرش را مي فشارم در برم گويمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاويد باش در کنارم زندگي آغاز کن ...
10 بهمن 1392

بی ربط نامه 2

سلام سلام سلام نبودم چون امتحان داشتم در حد لالیگا ای خداااا نمیدونم آخرش ما این همه امتحان میدیم و درس می خونیم چی میشیم!!!   واقعیت اینه که حال و حوصله سر زدن هم نداشتم گفتم من که هنوز نینی ندارم پاشم برم مطلب بنویسم کلی هم حرف بزنم چه فایده!!!   الانم یهویی یادم افتاد... عه من قبلنا یه وبلاگ داشتم خلاصه اینکه اومدم و سر زدمو این شد که نوشتم! و خلاصه اینکه این ماه هم مامان نشدم ولی مگه الکیه من نا امید نمی شم خدا به این مهربونی حتما جوابمو میده میدونممممممممممممممممممممممم ایشالله البته پ.ن: دوستای گلم! اگه یه زوج خوشبختید که حتما هستید زود ...
8 بهمن 1392

بی ربط نامه 1

از اول اول اولش اگه حسااااااب کنیم بچه که بودم دلم میخواست تندی بزرگ بشم و واسه خودم کسی بشم دوست داشتم معلم بشم، درس بدم، نمره بدم، دعوا کنم، تشویق کنم هی بزرگ شدم و بزرگ شدم بازم دلم میخواست تندی بگذره اصن دیگه دوس نداشتم مدرسه برم و خسته بودم و فکر می کردم مثلا 20 سالم بشه دانشجو بشم چه خبره (البته بگما من چون تنها بودم دلم میخواست مدرسه برم اما بیشتر خوش بگذرونیم تا درس بخونیم) خب دیدم که همچینم خبری نبود بعدم که رسیدم به سن دانشگاه و شدم دانشجو یه چند ترم که گذشت دیدم نه اینجا هم خبری نیس خلاصه من خودم فکر کنم کارشناسیم که تموم شد دیگه وقتی که فکر می کردم واسه خودم کسی شدم مثلا ...
14 دی 1392